ماهی را هر وقت از آب بگیری ،می میرد.
میهمان که یکی است،صاحبخانه خدا را شکر می کند.
آشپز که دو تا شد،آش زود تر آماده می شود.
کوه به کوه نمی رسد،تلفنی احوالش را می پرسد.
نو که اومد به بازار ،همه می روند می خرند.
ماهی را هر وقت از آب بگیری ،می میرد.
میهمان که یکی است،صاحبخانه خدا را شکر می کند.
آشپز که دو تا شد،آش زود تر آماده می شود.
کوه به کوه نمی رسد،تلفنی احوالش را می پرسد.
نو که اومد به بازار ،همه می روند می خرند.
ای کفش عزیز پاره پاره
ای بد دک و پوز و بد قواره
ای رفته چو کفش تیره دوزان
صد بار به پیش پینه دوزان
یک روز سیاه بودی و نو
وز نور به چهره ی تو پرتو
آن قدر دواندمت به ادوار
تا پاره شدی و رفتی از کار
وز گزدش سال و ماه و هفته
آن رنگ سیاه نیز رفته
چون چشم بخیل بس که تنگی
با پای برهنه ام به جنگی